ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 |
مارکز با قطاری که پر از موسیقیدان، خواننده، دوستان، خانواده اش، و برخی مقامات دولتی کلمبیا بود از بندر سانتامارتای کلمبیا به آراکاتاکا سفر کرد. مردم دهکده در حالی که پلاکاردهایی در خوشامد به نویسندهی بزرگشان در دست داشتند به استقبال او شتافتند. جیم آبلو، یکی از دوستان مارکز که همراه او در قطار بود، به خبرنگاران گفت: مارکز در حالی که از پنجرهی قطار به بیرون و به انبوه جمعیت نگاه میکرد گفت: «به اینها نگاه کنید. آنوقت به من میگویند من ماکوندو را اختراع کردم. من رئالیسم جادویی را خلق کردم.»
در سال گذشته شهرداری آراکاتاکا به افتخار مارکز در یک رفراندوم خواهان تغییر نام این دهکده به آراکاتاکا—ماکوندو شد. اما ساکنان دهکده به این تصمیم رأی ندادند.
آراکاتاکا با سقفهای حلبی خانههایش و با قلههای پوشیده از برفش، یادآور دهکدهی خیالی ماکوندوی صد سال تنهایی است. دهکدهای جادویی که در آن رویدادهای شگفتانگیز اتفاق میافتد. بارانی که سالها میبارد و مردمی که دچار یک بیخوابی طولانی میشوند. رویدادهایی که در قالبی بسیار رئالیستی و باورپذیر ارائه میشود و از مشخصات سبک ادبی اوست که رئالیسم جادویی نام گرفته و مورد تقلید نویسندگان بیشماری در آمریکای لاتین و کشورهای دیگر از جمله ایران قرار گرفته اما به ندرت میتوان در میان آنها اثری یافت که با صد سال تنهایی برابری کند.
مارکز پیش از رماننویس شدن روزنامهنگار بود و به عنوان میانجی بین حکومت کلمبیا و گروههای چریکی مخالف حکومت فعالیت میکرد. وی در سالهای اخیر خود را از مناقشههای مسلحانه و خونینی که کشورش درگیر آن است، دور نگهداشته است.
مارکز ساکن مکزیکوسیتی است و به ندرت به کشورش کلمبیا سفر میکند. او صاحب خانهای مجلل در سواحل کارائیب است و گاهی در جشنوارههای ادبی و نمایشگاههای کتاب ظاهر میشود.
منبع: ایندپندنت